برای دردانه ام

یادداشتهای جا مونده تا عید و عکس

دلبندم از کجا شروع کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟ پارسال این موقع ما جنسیت شما رو نمیدونستیم و الان تو ٧ ماه رو هم تموم کردی.....تو این مدت سعی کردیم خیلی مواظبت باشیم که سرما نخوری و خدا رو شکر موفق بودیم .ببخشید مطالبی که الان دارم تو این پست میزارم کمی درهم و بر همه آخه هر چی یادم رفته اینجا مینویسم . این مدت یه سری مهمونی رفتی البته اکثر جاها که دعوت بودیم شما رو نبردیم تا اذیت نشی اما چند جایی که بردم : جشن سیسمونی ارمیا کوچولو که انشالله تا چند روز دیگه به دنیا میاد؛ مهمونی خونه دوستم که یه دخمل ناز به اسم آنیسا  داره که خیلی شیرین زبونه؛ و یکی دو جای دیگه . کلا تو مهمونی ها و بیرون هم مثل خونه دختر خیلیییییییی خوبی هستی و اذیت نمیکنی. از زما...
20 اسفند 1390

واکسن 6 ماهگی

جگر گوشه امروز سه شنبه مورخ ١١ بهمنه و الان که دارم این مطلب رو مینویسم ساعت ١١:١٥ صبح هستش . همونطور که قبلا گفتم واکسن ٦ ماهگی شما بخاطر سرماخوردگی خفیفی که گرفته بودی با نظر دکتر ٢ روز عقب افتاد . تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده که زیاد خوشایند نبوده . مامان بزرگ (مامان بابایی) رو حدود ٨ روز بیمارستان بستری کردند)بعد مرخص شد و دوباره بعد از دو روز بستری و عمل) ؛ عمه جون هم عمل داشتند ؛ بابایی و مامانی(بابا و مامان بنده) هر دو سرما خوردن و گفتن تا اطلاع ثانوی اونجا نریم ؛ و ..... . اینه که تو این مدت زحمت نگهداری شما افتاد گردن خاله شکوه ... و چون خاله جون بخاطر کلاس سنتور سارا ٥ شنبه ها قزوین میرن اینه که تصمیم گرفتیم روز واکس...
14 اسفند 1390

ولنتاین

عشقم در زندگی عشق بهاست ؛‌برای آن دنبال بهانه نباشید امروز١٤ فوریه و روز ولنتاین؛ روز عشاق ؛ و چه عشقی زیباتر و قشنگتر از عشق  مادرانه ی من به تو . هر سال من و بابایی تو این روز به هم هدیه میدادیم . البته اغلب هدیه های مرسوم این روز از قبیل شکلات ؛ گل و عروسک و کارت تبریک و ... امسال به یمن بودن تو تصمیم گرفتیم کمی مفصل تر برگزار کنیم . بابایی پیشنهاد داد که چیدمان رو به عهده اون بزارم و منم که تو سلیقه ش شکی نداشتم قبول کردم .خلاصه اینکه زحمت میزی که عکسشو میزارم بابا کشیده و ما رو سورپرایز کرد . البته خودمونیم این میز فقط برا تو درست شده .........(ای مامان حسود).هم من هم باباجون به جز اینکه برا همدیگه هدیه ...
1 اسفند 1390
1